انس با كلام وحي و زمزمه آيات آن در شبانه روز به گونه اي بود كه پيامبر(ص)، خانه افراد را از صوت قرآن صاحبان آنها مي شناخت.[1] عده اي به قرائت، عده اي به حفظ و گروهي به تدبّر در آيات الهي پرداختند و جامعه اسلامي نيز در حال عمل كردن به اين آيات نوراني بود. با وجود اين، چرا قرآن مي گويد كه در قيامت، پيامبر(ص) از مهجوريت قرآن شكايت دارد؟ آيا حضرت از امّت زمان خود گله مي كند يا از مسلمانان بعد از آن دوران؟ به نظر مي رسد با توجّه به ارتباط و علاقه اي كه بين اصحاب و پيامبر(ص) در آن زمان بوده است، اين شكايت، متوجّه دوران بعد از پيامبر(ص) باشد. روايت معتبري ذيل آيه: (رب انّ قومي اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً)[2] پيدا نشده كه منشأ قضاوت صحيح باشد؛ولي با توجّه به آنچه گذشت، احتمال اينكه امّت بعد از پيامبر(ص) مشمول اين شكايت باشند، بيشتر است. براي خارج شدن قرآن از مهجوريت، اين نوشتار در پي آن است كه روايات وارد شده در مورد قرآن را به صورتي نظام مند در آورد. البته اين نظام در تمام سخنان گهربار پيامبر(ص) و معصومان(ع) وجود دارد (كه در نوشته اي مستقل، خواهد آمد).كاري كه ما كرده ايم، اين است كه چنين نظامي را آشكار نموده ايم. حاصل اين سير طولي كه در روايات مربوط به قرآن انجام شده، اين مي شود كه هر كس به فراخور ظرفيت و توان خويش از قرآن بهره گيرد و عدم توانايي در يك مرحله، او را از مراحل قبل محروم نكند؛ مانند روايات مربوط به نماز خواندن كه فقها از مجموع روايات، قاعده اي ساخته اند كه با توجّه به آن قاعده، هيچ كس عذري در ترك نماز ندارد و گفته اند: (الصلاة لا يُترك بحالٍ؛ نماز در هيچ حالي نبايد ترك شود). در مورد قرآن نيز اگر بخواهيم آن را از مهجوريت خارج كنيم، هيچ كس نبايد تحت هيچ شرايطي ارتباط خود را با آن قطع نمايد. البته نماز، حكمي الزامي دارد؛ امّا در مورد قرآن، الزام و تكليفي در كار نيست. اگر روايات مربوط به قرآن را تحت اين نظم در نياوريم، تعارض شديدي بين آنها وجود خواهد داشت. براي مثال در تعدادي از روايات به قرائت قرآن سفارش شده است و بر اين كار تأكيد شده، تا جايي كه پيامبر(ص) فرموده است: (اگر كسي قرآن را اشتباه هم بخواند و نتواند آن را تصحيح كند، فرشته اي مأمور مي شود تا به صورت صحيح آن را بالا ببرد)[3] و يا در دسته اي از روايات، براي شنيدن قرآنْ ثواب قائل شده اند و حتّي شنيدن غير ارادي آن را هم مستحق پاداش دانسته اند. در مقابل، روايات فراواني وجود دارد كه پيامبر(ص) يا ائمه(ع) فرموده اند در قرائت بدون تدبّر و انديشه، خيري نيست و يا رواياتي هست كه در آنها فقط براي عمل به قرآن، ارزش قائل شده اند. اين تعارضها بايد رفع شوند و رفع تعارض به آن است كه گفته شود هر دسته از روايات، شامل گروهي از مخاطبان است. عدّه اي فقط مي توانند قرآن را نگهداري كنند و حتّي از قرائت آن هم معذورند. گروهي فقط مي توانند آيات آن را به تماشا نشينند. گروهي در آن تدبّر مي كنند. گروهي نيز بدان عمل مي نمايند؛ و آنكه بتواند همه مراتب را داشته باشد، (طوبي له وحُسْنُ مآب). اين تقسيم بندي، مؤيّد هم دارد. در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است: كتاب اللّه علي أربعة: العبارة للعوام، الاشارة للخواص، اللطائف للأولياء، والحقائق للأنبياء.[4] نصيب عده اي از قرآن، عبارات و ظاهر آن است و عده اي، ظاهر را اشاره به معناي خاصّي مي دانند. اولياي الهي به لطائفي از آيات الهي پي مي برند و انبيا با توجّه به بطون آيات الهي[5] و مراتب درك به حقايقي مي رسند كه ديگران از رسيدن به آن عاجز هستند. البته ذكر اين نكته ضروري است كه امامان شيعه نيز به حقيقت قرآن پي برده اند و به آنچه از فهم مردمان عادي دور بوده است، آگاه بوده اند. در اين جا به روايات مربوط به بطون قرآن اشاره اي مي كنيم؛ چون اثبات بطن براي قرآن، در واقع تأكيدي است بر اينكه اولاً فهم همه انسانها از قرآن برابر نيست. ثانياً ظاهر و باطن هم امري نسبي است و آنچه براي شخصي باطن آيه اي محسوب مي شود، براي ديگري ظاهر است و بالعكس؛[6] و اين بحث مهمي است. در مورد بطون قرآن، دو سؤال مطرح است: يكي اينكه آيا قرآن بطن دارد؟ دوم اينكه تعداد اين بطون، چند تاست؟ در پاسخ به سؤال اوّل بايد گفت: قرآن علاوه بر ظاهر، باطني دارد و روايات، اين نكته را ثابت مي كند. امام صادق(ع) فرمود:
انّ للقرآن ظهراً و بطناً.[7]
اين روايت، علاوه بر (اصول كافي) در (من لايحضره الفقيه)، (محاسن) برقي و (تفسير عياشي) با سندهاي متفاوت، نقل شده است. در حديث ديگري، جابر نقل مي كند كه از امام باقر(ع) از تفسير آيه اي پرسيدم. حضرت پاسخ داد. دوباره پرسيدم. جواب ديگري داد. درباره اختلاف دو جواب سؤال كردم. حضرت فرمود:
ييا جابر! انّ للقرآن بطناً و للبطن ظهراً.[8]
البته در كتاب (محاسن)، اين روايت به گونه ديگري هم آمده و به جاي (للبطن ظهراً)، (للبطن بطناً) آمده؛ ولي اين اختلاف، مانعي براي وجود بطن براي قرآن نيست. امّا درباره سؤال دوم كه قرآن چند بطن دارد، مشهور است كه تا هفتاد بطن براي قرآن ذكر نموده اند؛ امّا نه عدد هفت و نه هفتاد، روايت معتبري ندارند. اگر هم اين اعداد درست باشد، فقط كثرت را اثبات مي كند؛ چون در عرف ـ و بخصوص در فرهنگ آن زمان ـ از اين اعداد براي همين مقصود استفاده مي شده است. نگارنده هنوز هيچ حديث معتبري مبني بر وجود داشتن هفتاد بطن براي قرآن نيافته است و ظاهراً اين اعداد، تنها شهرت دارند. البته در مورد هفت بطن هم فقط يك روايت در (عوالي اللئالي) وجود دارد كه در آن آمده:
انّ للقرآن ظهراً وبطناً ولبطنه بطن الي سبعة أبطن.[9]
مولانا در (مثنوي) درباره بطون قرآن، تعبير به جانِ قرآن كرده است:
تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبين ديوْ آدم را نبيند جز كه طين
ظاهر قرآن چو شخص آدمي است كه نفوسش ظاهر و جانش خفي است[10]
و در جاي ديگر، هدايت انسان را در گرو ورود به لايه هاي معاني قرآن مي داند:
كه ز قرآن گر نبيند غير (قال) اين عجب نبود ز اصحاب ضلال
كز شعاع آفتاب پر ز نور غير گرمي مي نيابد چشم كور[11]
به عقيده مولوي بايد علاوه بر گرمي خورشيد به فوائد ديگر آن نيز پي برد و از آن بهره جست؛ چرا كه در غير اين صورت، انسان به گوهر هدايتْ دست نخواهد يافت. بعد از اين مقدمه به جستجوي دو مطلب در روايات مي پردازيم:
1) تعريف انس با قرآن؛
2) شناخت نظامي كه در روايات مربوط به انس با قرآن وجود دارد، به طوري كه هر كس به فراخور حال خويش مي تواند از اين منبع فيض الهي بهره گيرد. اين نظام طولي از نگهداري قرآن در منزل شروع مي شود و تا بالاترين مرتبه آن، يعني عمل به قرآن، ادامه مي يابد. البته در پايان اين نوشتار، از يك مرتبه بالاتر ـ كه در اين تقسيم بندي نمي گنجد ـ سخن خواهيم گفت. اگر اين نظامْ مورد پذيرش قرار گيرد، ثمره مهمّي خواهد داشت و آن، حصول (اخلاقِ تبليغ) است. سيره پيامبر(ص) در جذب افراد به اسلام، اين گونه بوده كه همه را به يك ديد، نگاه نمي كرده است و حتّي در صورتي كه افراد از نظر پذيرش احكام اسلام، با هم برابر بوده اند، به يكباره آنها را به بالاترين مراتب يك حكم دعوت نمي كرده است و اين، رمز موفّقيت ايشان بوده و مي تواند درس بزرگي براي مربّيان جامعه باشد. ثمره ديگر آن، اين است كه قرآن از مهجوريت خارج مي شود و هركس براساس توان خويش از آن، بهره مي گيرد. يكي ممكن است قرآن را فقط قرائت كند و ديگري در آن بينديشد و افرادي هم آن را راهنماي خويش قرار دهند و بدان عمل كنند.
1) اُنس با قرآن
(انس) در لغت، معنايي مقابل (وحشت) دارد[12] و انس انسان به چيزي، بدين معناست كه از آن، هيچ وحشت و اضطرابي ندارد و همراه با آن به آرامش مي رسد. انسانِ كمال طلب، فقط به امور مادّي بسنده نمي كند و به سوي هدفهاي والاتري گام بر مي دارد. لذا وحشت و تنهايي خود را در پناه امور معنوي زائل مي كند. در روايات، به انس با علم و معرفت به قرآن و ذكر خدا سفارش شده است. امام علي(ع) فرمود: (هر كس با قرآن انس گيرد، از جدايي دوستان، وحشتي نخواهد داشت).[13] ايشان همچنين در جواب گروهي كه هنگام سفر از ايشان توصيه اي خواسته بودند، فرمود: اگر به دنبال مونسي مي گرديد، قرآن برايتان كافي است.[14] آن حضرت در مناجات خويش با خدا چنين زمزمه مي كند:
اللّهمّ انّك آنسُ الآنسين لأوليائك... إن أوحَشَتْهُمُ الغربة آنسهم ذِكرُك.[15]
پروردگارا! تو براي دوستانت مأنوس ترين مونسهايي و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد، ياد تو مونس تنهايي آنهاست. امام سجاد(ع) فرمود:
اگر هم هيچ موجودي بر روي زمين زنده نماند و من تنها باشم، مادام كه قرآن با من است، وحشتي نخواهم داشت.[16] تعبيرات اين چنين در سخنان ائمه(ع) فراوان وجود دارد و معمولاً براي تأكيد بر موضوعات مهم، اين گونه سخن گفته اند؛ خصوصاً در مورد قرآن كه (تبياناً لكلّ شيء)[17] است.
آنچه انسان در مسير هدايت به آن نياز داشته باشد، در قرآن پيدا مي كند. حتّي اگر انسان در معرض ترنّم آيات الهي قرار گيرد و به آيات آن گوش بسپارد و قصد التذاذ معنوي از آن را نداشته باشد، به ايمانش افزوده مي شود و احساس آرامش مي كند: انّما المؤمنون اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً. [18] آنهايي كه در محافل قرآني حضور داشته اند و تا اندازه اي با معاني آن نيز آشنا بوده اند، با شنيدن آيات رحمت به شوق آمده و مسرور گشته اند و از شنيدن آيات عذاب، حالت حزن به خود گرفته اند و در مجموع، ايمانشان استوارتر گشته است؛ چرا كه قرآن، هم مي تواند موجبات لذّت معنوي را فراهم كند و هم كتاب عمل باشد. امام صادق(ع) فرمود: به دنبال مونسي بودم كه در پناه آن، آرامش پيدا كنم، آن را در قرائت قرآن يافتم.[19]
پی نوشت ها:
[1] . صحيح البخاري، ج4، ص1547 (ح3991)؛ صحيح مسلم، ج4، ص1944 (ح2499).
[2] . سوره فرقان، آيه30.
[3] . انّ الرجل الأعجمي من أمّتي ليقرأ القرآن بعجميّته فترفعه الملائكة علي عربيته. (الكافي، ج2، ص619)
[4] . بحارالأنوار، ج78، ص278(ح113) و ج92، ص20 (ح18).
[5] . انّ للقرآن ظاهراً و باطناً. (الكافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص486)
[6] . الميزان، محمد حسين الطباطبائي، ج3، ص72.
[7] . الكافي، ج4، ص549 و ج1، ص374؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص486 (ح3036)؛ المحاسن، ج1، ص421 (ح964)؛ تفسير العياشي، ج2، ص16 (ح36).
[8] . تفسير العياشي، ج1، ص12 (ح8)؛ المحاسن، ج2، ص7 و300.
[9] . عوالي اللئالي، ابن ابي جمهور، ج4، ص107 (ح159). علاوه بر اينكه در كتب علوم قرآني مشهور است كه (قرآن، هفتاد بطن دارد) در بعضي كتابهاي فقهي و اصولي نيز با تكيه بر همين شهرت، اصل آن را مفروغٌ عنه دانسته و درباره آن بحثها كرده اند. براي نمونه ر.ك: جواهر الكلام، محمدحسن النجفي الاصفهاني، ج9، ص295؛ كفاية الأصول، محمد كاظم الخراساني، ج1، ص38؛ نهاية الأفكار، آقا ضياء الدين العراقي، ج1، ص56.
[10] . مثنوي، دفتر ششم، بيت 4247ـ 4248.
[11] . همان، بيت 4230ـ4231.
[12] . معجم مقاييس اللغة،ابن فارس،ج1، ص145؛ تاج العروس، جلال الدين السيوطي، ج8، ص188.
[13] . غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد الآمِدي، ح8790.
[14] . جامع الأخبار، محمد بن محمد الشعيري، ص511 (ح1431).
[15] . نهج البلاغه، خطبه 227.
[16] . تفسير العياشي، ج1، ص23(ح23).
[17] . سوره نحل، آيه89.
[18] . سوره انفال، آيه2.
[19] . مستدرك الوسائل، ميرزا حسين النوري، ج12، ص174.
منبع: فصلنامه علوم حديث
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}